توجه! توجه!

بینندگان عزیز و گرامی

شرمنده من مطالب رو جابه جا گذاشتم تو وبلاگم، منظورم این دوتا مطلبی هست که پایین تر مشاهده می کنین...

پس خواهش میکنم اول مطلب پایین تر رو بخونید و بعد مطلبی رو که زیر این اطلاعیه نوشتم رو بخونید.

 



:: موضوعات مرتبط: اخلاقیات , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : رستم سالاری
تاریخ : پنج شنبه 14 خرداد 1394
چی شد که اومدم باشگاه کاراته و باشگاه کاراته متحد رو انتخاب کردم!! ادامه داستان

شرمنده از بس از خودم و پسر عموم تعریف کردم که یادم رفت بگم توی کدوم باشگاه ثبت نام کردم و اسم مربی باشگاه کی بود.

من توی باشگاه کاراته سن سی مهدی ابراهیمی ثبت نام کردم، مردی که حاضرم سر اسمش قسم بخورم، سن سی ابراهیمی از نظر من بهترین کاراته کا و بهترین مربی شهرستان جیرفت بود و هست و خواهد بود.

من با دیدن سن سی ابراهیمی بیشتر به کاراته علاقمند شدم، چون در عین اینکه قدرتمند و باسابقه بود توی ورزش کاراته، در همون حال هم با اخلاقترین و فروتن ترین مربی کاراته جیرفت بود.

من اخلاق و رسم احترام کردن رو از سن سی ابراهیمی یاد گرفتم.

سن سی ابراهیمی رو همه بچه های باشگاه دوستش دارن چون اهل خودبینی نبوده و نیست.

با همه بچه های باشگاه مثل دوست رفتار می کنه.

امیدوارم که سایه اش همیشه بالای سر بچه های باشگاه کاراته متحد باشه، خدا حفظش کنه، هم برای خانوادش و هم برای کاراته شهرستان جیرفت.

این داستان ادامه دارد...

 



:: موضوعات مرتبط: اخلاقیات , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : رستم سالاری
تاریخ : پنج شنبه 14 خرداد 1394
چی شد که اومدم باشگاه کاراته و باشگاه کاراته متحد رو انتخاب کردم!!

سلام و عرض ادب دارم خدمت ببینندگان محترمی که از وبلاگ من دیدن می کنن.

میخوام از باشگاهی که کاراته رو توی اون شروع کردم بگم.

البته معذرت میخوام که با لحن عامی و خودمونی صحبت می کنم، حقیقتش ادبیاتی نوشتن یه خورده سخته و مطلب رو ثقیل می کنه.

بگذریم، برم سر اصل مطلب:

اول دبیرستان بودم که به کاراته علاقمند شدم و خواستم برم باشگاه کاراته ثبت نام کنم، البته اینم بگم که چون پسر عموم(سعید سالاری) و یکی از اقواممون(نادر سالاری) که کاراته کار می کردن و از کاراته کارای باسابقه و مدال آورم بودن، نقش اساسی داشتن توی اینکه من به ورزش کاراته علاقمند بشم. خب خلاصه بعد از کلی اصرار و التماس پسر عموم راضی شد که منو به باشگاه کاراته ببره، یادمه پسر اولشم تازه متولد شده بود، اسم پسرش مهدی هست، مهدی خیلی پسر با مزه و باحالیه.خب حدود یه ماه بعد از تولد مهدی منو سعید تصمیم گرفتیم باهم بریم باشگاه، فکر کنم تقریبا شهریور ماه 83 بود که با هم رفتیم باشگاه و من ثبت نام کردم. چند روز اول پسر عموم که یکی از شاگردای ارشد باشگاه بود با من تمرین می کرد، بی رحم منو می زد، جند بار می خواستم گریه کنم، خب من اون موقع زیاد از قوانین باشگاه کاراته زیاد سر در نمیوردم، فکر می کردم چون دوستم نداره منو می زنه ولی بعد فهمیدم نه بابا مثل اینکه پسر عموی عزیزم می خواد من از همون اول کار قدرتمند و محکم بار بیام، خدا خیرش بده. دستشم درد نکنه خوب کاری می کرد که کتکم می زد. منم همیشه توی این فکر بودم که کاراته رو خوب کار کنم که قوی بشم و بزنمش که متاسفانه هنوز نتونستم، ماشالله پسر عموم خیلی قویه. خلاصه منه بی چاره هر چند وقتی یه بار طی این چند سالی که کاراته کار می کنم از دست این پسر عموهه کتک میخورم توی تاتامی و در حین مبارزه، بد برداشت نکنیدا، منظورم از این که گفتم میخواستم بزنمش خدایی نکرده دعوا نبوده ها!!! منظورم این بود که توی مبارزه شکستش بدم.

اما همون طور که گفتم پسر عموی من از کاراته کارای قدرتمند شهرستان جیرفت بود و در ضمن مدال و قهرمانی های زیادی هم در استان کرمان و در سطح کشوری داره. من متاسفانه هنوز نتونستم مفصل کتکش بزنم. اینم بگم که من پسر عموم رو خیلی دوستش دارم، حتی بیشتر از جونم. اون بود که معرفت و مرام و اخلاق در کاراته رو یادم داد، اون بود که منو به باشگاه برد، به خاطر خیلی کمک های  دیگه ای هم که به من کرده هنوز مدیونشم.

 



:: موضوعات مرتبط: باشگاه کاراته من، متحد , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : رستم سالاری
تاریخ : پنج شنبه 14 خرداد 1394